سَرنوست را او می نویسد، قلم نمی خواهد! کاغذ هم ؛نه؛ نه برادر من؛ نه نمی خواهد. اما دل چرا!

اینجــــــا سرزمین خریداران دل است. دلی که خدای سرزمین است و خدایی که صاحب دل...

به حق صاحب لحظه لحظه هایمان؛ یادمان باشد. برای ماندن باید دل به دست آوریم.

برای بزرگ شدن باید دل را به دریا زد. دلتـــــــــــ را بزرگ کن؛دریا میشوی.

امشبــــــــــــــــ گَند زدم. بخداوند خدای... نمی دانم چطور شد.فقط شد.

از همه بپرسید؛ این 30 روز رفت. او که گرفت او که نگرفت.

آنکه بُرد؛ و آنکه نَبُرد. دل را می گویم....رفیق جـــــان

از دلم راضی نیستم.گاهی باید دلتــــــــــ رضا باشد.

برای رسیدن باید به راه افتاد.ایستادن ممنوع!

راه همچــــــــــــــــــــــــنان باقیستـــــــــــــــــــ

عیدتان مبارکــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ باد!

برای مردم  غزه دعـــــــــا کنید. هرچه باشد؛ دل دارند.

و خدایی که در این نزدیکیست. آره رَگِ گردنم با من تنهاست.