*قسمتی از دل نوشته های اردوی جهادی*

اکنون مرا بهار دل انگیز دیگری

آورده است وعده پاییز دیگری

 

                  ویرانه های خانه من ایستاده اند

                  چشم انتظار حمله چنگیز دیگری

 

                                          تا مرگ ، یک پیاله فقط راه مانده است

                                          کی میرسد پیاله ی  لبریز دیگری

 

                                                      آتش بزن مرا که به جز شاخه های خشک

                                                      باقی نمانده از تن من، چیز دیگری

                                                                     (گریه های برقعی از امپراتور دل...)


حرف را با قطعه شعری شروع کردم تا بدانم طبع من سرد مزاج است به گرمی گلوی شاعر بازنده ی ضدش... از اردو های  دوسال پیش تنها تعدادی کلمه برایم مانده است و این خاطره ایی که نقش بسته بر طاق اتاق ذهنم،  شاید ویران شدن این سقف مرا به خود آورد اما دیگر فایده ایی ندارد چون من جانی بر بدن ندارم.

اول از همه سخن از خدا به میان می آورم که تنهای قادر است و من کافر ناطق...خدا را من گونه ایی نام می برم که حتی صدمه ایی بر ساحت وجودی اش وارد نشود ، البته این سخنان گستاخی نویسنده را میرساند و مهربانی  آفریدگار بی همتا را... مشتی خاک را بر زمین می پاشد؛(خدا را میگویم) و می گوید باش... خاک هیچ اراده ایی ندارد باید امر خالق را لبیک گوید و اگر به همین خاک گویند لحظه ایی فرصت تامل داری تا بگویی سرنوشت خود را چه رقم میزنی؟ بدون لحظه ایی درنگ میگوید: انسان!  خاک ،انسان را انتخاب میکند و خدا انسان را برمیگزیند. چه ترادف قشنگی...

حال انتخاب پرورگار دست پدری مهربان را تداعی میکند بر سر فرزند خود که شیطان (منظورم ازشیطان، همان متضاد ترادف خاک است) طوماری ازمخالفت های زندگی بشری را برایش ردیف میکند.حق میگوید سجده کن!خاک را سجده کن... و شیطان ندایی را سر میدهد از ایستادن و به این هنگام فرشته ها می ایستند اما ابلیس در رکوع نماز پرورگار ایستاده است . اکنون همه ایستاده اند برای خاک؛ ولی چرا خود خاک هم ایستاده است. ای خاک ! تو باید همچون ابلیس رکوع کنی... پس چرا اینگونه؟ خاک سخنی بر میان نمی آورد و خداوند فریادی را بر می آورد، اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّکَ الَّذِی خَلَقَ... این سخن آشناست. فرشتگان دیگر تاب فکر کردن ندارند ... بار خدایا چرا این چنین فرمان میدهی؟ اما انگار فکرشان به داده ایی میرسد تا بفهمد فرشته مساوی است با عمل پس نباید سوال کند... پس خدای را چرا ابلیس نا فرمانی کرد . این که شما گفتی خاک را اراده دادی و تفکرش را آفریدی ... پس چرا ابلیس همچون انسان عمل کرد...

عرش را سکوت پر میکند این شروع داستان خلقت امپراتور خداوند است روی زمین...خداوند خاک را بر زمین گستراند.زمین پر شد از انسان! آدم ، اولین گزیده ی خالق شد برزمین (خاک) و سجده ی انسان بر خاک را می توان، حل شدن دو عشق قدیمی در یکدیگر نامید.خداوندا... این پایان لطف توست بر خاک ، بر انسان ، بر... و زیباترین لحظه ی آفرینش همان لحظه ی مرگ خاک است. اما خاک که مردن ندارد!؟ آری ،زمان فوت انسان همان زمان مردن خاک است... اینجا قبرستان خاکیان است.