پسرش را دید، چگونه به مقتل افتاده است. اشکــــــ از دیده فرو ریخت؛ پدر است دیگر...

پسرش را دید، اما او سری نداشت که پدر را ببیند. مرد آهی کشید؛ پدر است دیگر...

تنش عریان بر خاک آرامید. پدر در آغوش پسرش افتاد؛ پسر است دیگر...

مجید دلــــــــــش لرزید. پسر است دیگر...

رفیقانش شهادت دادند بی سر میشود. خودش گفته بود. شهید است دیگر...

زنی آرام بود. گریه اش نالان بود. مـــــادر است دیگر...


تقدیم به روح پرفتوح شهید مجید ابوترابی